آیناز من !تو سه ماهی که با هم گذروندیم روزا و شبا...خیلی خیلی زود گذشت...و من با تو بودن و تجربه کردم مهمتر از همه مادر بودن و چشیدم و تازه خودم و شناختم...وااااااااای اصلا باورم نمیشه 3 ماه شده! ایناز هیچ وقت تا این حد شاد نبودم و مرتب روزا و شبایی که با هم داشتیم و از نظرم میگذرونم تا گذر ایام شیرینی شو از من نگیره...حالا دیگه خیلی بهت وابسته ام ...پاره تن جیگر جان حالا دیگه به واسطه قدوم پر برکتت،اعتماد به نفسم هم زیاد شده. خیلی دوستت دارم ...تا خدا. دختر نازمن چند روزی میشه که که خنده های بی صدات تبدیل شده به با صدا و صدای ذوق کردنت که من...